مقدمه
مقدمه <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
“ سرداري كه در پاسداري از ايران مقدس كشته شود ، شهيد است و انوشه روان و سزاوار پرديس ، و سربلند در داوري رستاخيز “ .
“ اي ايران زمين ، اگر از تو بزرگي و شكوه يافتم ، بهاي گزافي پرداختم ، قرباني ارجمندي در راه تو دادم او پسر دلير و دلبندم بود “ . “كارنامك من شاپور اورمزد “
من ميان اين قاب اگر خنديدم ، به هواي آسمان بود نه زمين
آينه خوب ميداند كه سرخي لبخند من
به قامت هيچ پنجره اي دوختني نيست
ماه هم اگر چراغ شب شد از عظمت خورشيد است
و گرنه عمر هر فانوس و شعله و شمعي
تا طلوع سپيده بيشتر نمي پايد
بگذار نام مرا ستاره ها تكرار كنند ، اي شمع
كه تو پروانه اي را هم اگر آتش زدي
به بهانة خورشيد بود ، نه تك شعله اي كه تو باشي
ماه ميداند و مهر هم
كه اگر من سوختم ققنوس بودم و تو اگر ماندي خروس
من ققنوسم ، مرا آلودة تدابير خاكي و شعارگرفتة امروز و فرداي خود نكن
من ققنوسم ، مرا به ارزاني قفسي كه خود ساخته اي نفروش
قطره قطرة خون من يادگار من است در تاريخ
قطره هاي خونم را از در و ديوار شهرت نياويز
سكوت يارانم را بشنو ، ياراني كه به جا مانده اند
ياراني كه هر روز هزاربار جگر خود را خون مي كنند و دم بر نمي آورند
اين سكوت نيست ، فرياد است
فرياد آنها را قرباني آلودگيهاي كرم گرفتة سياستهاي خود نكن
مرا قرباني نكن ، يارانم را قرباني نكن
من اگرسوختم ، حالا ديگر جزئي از خورشيدم
من اصلاً خود خورشيدم ، مرا آلودة ابرهاي شهر دودآلوده هر روز تكراري ات نكن .
احمد جلالي فراهاني روزنامة ايران مورخه 9/7/81